-
تولدی دیگر
جمعه 19 آبانماه سال 1385 19:32
درود ترجیحا مدتی از انظار پنهان بودم…چرا؟چون داشتم فکر میکردم… البته من آدم متفکری نیستم…چرا؟چون یکی از دوستانم اسم سگش رو متفکر گذاشته… البته اصولا سگها متفکر تر از آدم ها هستند …چرا؟ چون یک روز یک سگ ولگرد رو دیدم که موقع رد شدن از جاده خیلی حواسش جمع بود که ماشین زیرش نکنه …کلی گوشه جاده منتظر ایستاد تا جاده خلوت...
-
آزادی
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1385 22:20
زندگی بدون آزادی به جسمی بی روح می ماند،آزادی بدون اندیشه به روحی آشفته حال... زندگی،آزادی و اندیشه هر سه یک چیزند و همیشه پاینده اند و نمیمیرند. به من میگویند اگر برده ای را خفته دیدی ، بیدارش نکن ؛ شاید خواب آزادی را می بیند. و من به آنها می گویم اگر برده ای را خفته دیدید، بیدارش کنید و آزادی را برایش توصیف کنید....
-
شعر
دوشنبه 16 مردادماه سال 1385 23:38
دشتها آلوده ست در لجنزار گل لاله نخواهد رویید در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید ؟ فکر نان باید کرد و هوایی که در آن نفسی تازه کنیم گل گندم خوب است گل خوبی زیباست ای دریغا که همه مزرعه دلها را علف هرزه کین پوشانده ست هیچکس فکر نکرد که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست و همه مردم شهر بانگ برداشته اند که چرا سیمان...
-
برای اکبر محمدی
سهشنبه 10 مردادماه سال 1385 15:18
اکبر محمدی یکی از زندانیان سیاسی رژیم جمهوری اسلامی پس از تحمل حدود هفت سال اسارت(از زمان شبیخون به کوی دانشگاه) و در پی اعتصاب غذای 8 روزه ی خود (که به نشان اعتراض به اعمال خشونت و رفتارهای غیر انسانی به او و دیگر همبندان سیاسی اش بود ) در شامگاه هشتم مرداد ، زمانی که هفت سال از اسارتش در زندانهای مخوف میگذشت و با...
-
نقد فرهنگ
سهشنبه 3 مردادماه سال 1385 12:56
همه چیز را باید به نقد گذاشت.نقدی منصفانه و عالمانه. نقدی بر سیاست و اقتصاد و حکومت و... تا فرهنگ. فرهنگ ریشه دارد در ذهن و روح و زندگی انسانها.با اصلاح فرهنگ یک جامعه،تمام زیر بناهای آن جامعه اصلاح میشود. در جامعه ای چون ایران که عده کثیری از مردان و زنانش اهل مطالعه نیستند(که این خود ریشه در فرهنگ دارد) و یا رسانه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 تیرماه سال 1385 15:04
ای دیار روشنم شد تیره چون شب روزگارت / کو چراغی جز تنت کاتش زنم در رهگذارت / ماه کو؟ خورشید کو؟ بهرام و ناهیدت کجاست؟ / چشم روشن کو که فانوسش کنم در شب های تارت؟ آبرویت را چه پیش آمد که این بی آبرویان می گشایند آب در گنجینه های افتخارت... این شعری بود از سیمین بهبهانی که در روز سوم تیر در یک جلسه نسبتا مهم در محل...
-
اینجا ، سرزمین پارادوکس ها
سهشنبه 30 خردادماه سال 1385 13:06
دیروز سالروز شهادت دکتر علی شریعتی بود . تبریک به روح متعالیش و تسلیت به ملت ایران که چقدر زود یک روشنفکر دینی بزرگ را از دست دادن . خیلی وقته که ننوشتم.دستم به نوشتن نمیره . نه که نا امید باشم ، نه که خسته باشم، فقط دستم نمیره. یعنی اونقدر ذهنم مشغوله که چیزی به فکرم نمیاد. دکتر موسوی هنوز تو بازداشته . موج خفقان هر...
-
مسخ واژه (سخنانی از دکتر شریعتی)
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1385 13:46
همه چیز را مسخ کرده اند. ظاهرش را نگه داشته اند و معنی و روح و جهتش را عوض کرده اند،در جهت حفظ مصالح و منافع طبقاتی و سیاسی و اقتصادی خودشان تغییر داده اند . اصطلاحات مذهبی را که هر کدام ظرفی هستند که یک فکر و یک عقیده را در خود دارند، از محتوا خالی کرده اند، پوک و پوچ و بی مغز و بی روح ساخته اند! و کاش خالی و بی مغز...
-
یه پست طولانی
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1384 19:22
درود بالاخره بعد از یک مدت طولانی آپیدم این رو به حساب تنبلی من نگذارید...بذارید به حساب امتحانات پایان ترم(خوب البته ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازست) پست امروز یه کم طولانیه...لطفا تا آخرش رو بخونید.منتظر نظرهاتون هستم پس یادتون نره! امروز که این پست رو مینویسم روز عاشوراست.البته نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت.خوشحال...
-
شب یلدا...کریسمس....
یکشنبه 4 دیماه سال 1384 17:43
به صاحب دولتی پیوند، اگر نامی همی جویی که از پیوند با عیسی چنان معروف شد یلدا درود بر همه دوستان و همراهانم… اول تبریک میگم شب یلدا رو که گذشت و شب کریسمس رو که داره می گذره… خوب پاییز هم تموم شد فصل انتظار فصل یادآوری خاطرات با او بودن فصل باران های عاشقانه گریستن های محرمانه فصل رفتن از یادش فصلی که عشق آموخت فصلی...
-
خداحافظ سهند
یکشنبه 13 آذرماه سال 1384 23:58
و اگر مرگ نبود ، دست ما در پی چیزی می گشت ... دیروز شنیدم که برادر یکی از بچه های دانشگاه که اتفاقا هم شهرکی هم هستیم از بین ما رفت ... آره ... دیگه سهند تسلیمی بین ما نیست .... حتما بچه های قدیمی شهرک میشناختنش ... از خدای ایران زمین میخوام که روحش رو قرین رحمت کنه و به خانواده ی خوبش صبر بده... حالا بیاین برای یک...
-
بهار در پاییز
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1384 20:10
درود بر همه شما بی ریاترین و پاک ترین احساساتم به پای کسانیکه همیشه همراهم بوده اند..... مدتی نبودم...اسیر نگاهی بودم.اسیر نگاهی که میدانم از کجا آمد...میدانم که میرود چون نگاهش همان نگاه بهاری است .نگاه بهار به پاییز .... توان ندارم....در این روزهای سخت یگانه همراهم،یگانه دوستم سازم است...چه آسان با من سخن میگوید و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مهرماه سال 1384 10:57
ماه رمضان هم دوباره اومد...تبریک...خوشحالم که امسال هم اونقدر سالم هستم که بتونم روزه بگیرم...راستی دم دمای افطار من رو هم دعا کنید...یادتون نره دوستان...این دو شعر رو از کتاب تصمیم آغاز سفر با تو اثر آقای رضوی براتون نوشتم....... گریز خواهم که گریزان شوم از مردم مست شاید که فراموش کنم آنچه که هست جایی بروم که دور...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 مهرماه سال 1384 10:23
درود بر شما فرا رسیدن ماه مهر و آغاز سال تحصیلی جدید را به همه دانش آموزان،دانشجویان،معلمان و اساتید محترم ،آگاه ، مبارز و یا در بند تبریک میگویم.... در فرهنگ باستانی ایران، مهرماه، ماهِ روشنائی و مهر، ماهِ همبستگی های بزرگ ملّی در پیروزی بر ضحّاک و ضحّاکیان است، هم از این روست که « مهرگان» را به هر سال گرامی می داریم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 21:15
درود بر شما دوستان.... دوستان خوبم...عزیزانم....به تازگی در blogfa یک وبلاگ ایجاد کردم که بیشتر خلوتگاه شخصی میشه و کمتر به موضوعات متفرقه می پردازه ...حالا وقتی ببینید متوجه میشید...اگر لطف کنید و منو به لینکاتون اضافه کنید،من هم حتما جبران میکنم.... اینم آدرسش: http://khalvat-gah.blogfa.com به امید دیدار
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1384 21:59
درود بر شما همیشه یاران این وبلاگ تصمیم دارم یک قطعه شعر از حضرت مولانا تقدیمتون کنم یادمه اولین باری که این شعرو خوندم حسابی رفتم تو فکرو یه کم گریه کردم .... خلاصه این شعر برای من کلی حرف داشت...امیدوارم خوشتون بیاد آن یکی الله میگفتی شبی تا که شیرین می شد از ذکرش لبی گفت شیطان آخر ای بسیار گو این همه الله را لبیک...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1384 20:18
اگر دین نداری لااقل آزاده باش سلام دوستان اول سالگرد میلاد امام حسین رو تبریک میگم.امیدوارم آزادی وآزادگی و مبارزه با ظلم و جور رو از این انسان آزاد یاد بگیریم .... بعد باید بگم دانشگاه که نایاب بود بالاخره خودش اومد سراغمون ... دیگه ماهم میریم دانشگاه و از این حرفا... در آخر هم میخوام بگم که بزودی یک وبلاگ جدید درست...
-
اشکی در گذرگاه تاریخ
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1384 11:17
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان آدم زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید آدمیت مرد ! گرچه آدم زنده بود از همان روزی که یوسف را برادر ها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند آدمیت مرده بود بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب، گشت و گشت ، قرن ها...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مردادماه سال 1384 00:33
الملکُ یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم میلاد حضرت علی رو تبریک می گم .... چند روز پیش از این یه تیکه روزنامه ی قدیمی رو می خوندم که روش با فونت درشت نوشته شده بود : "اگر بیت المال علی وار هزینه شود دیگر فقیری نخواهیم داشت" . رفتم تو فکر ... حتما تا حالا به بچه های خیلی کوچکی که برای گدایی سر چهارراهها ،پشت چراغ قرمز...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 مردادماه سال 1384 23:33
تقدیم به همه ی عزیزانم شبی در شب ترین شبها، تو ماهم می شوی آیا تو تسلیم تماشای نگاهم می شوی آیا شبیه یک پرنده، خیس از باران که می آیم تو با دستان پر مهرت، پناهم می شوی آیا پس از طی کردن فرسنگها راهی که می دانی کنار خستگیها، تکیه گاهم می شوی آیا شناکردن میان خاک را بد من بلد هستم تو اقیانوس موج آماج را هم می شوی آیا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مردادماه سال 1384 10:42
گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد (!)
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 مردادماه سال 1384 12:42
درود من نمیفهمم تو این مملکت چه خبره !!! روزنامه ها مینویسن که یه جوون اسراییلی به چندتا عرب اسراییلی حمله می کنهو چند نفرو میکشه ولی شبکه خبر ایران (channel 6) گفت که یک صیهونیست به چنتا فلسطینی بی گناه حمله میکنه و چندنفرو میکشه ... ما که نفهمیدیم این مسِؤلین مملکت مارو گوسفند فرض می کنن یا ما واقعا....
-
شعر
شنبه 15 مردادماه سال 1384 12:40
جماعت ...من دیگه حوصله ندااارم ...به خوب امید و تز بد گله ندارم.... میخوام چندتا ترانه از فرهاد بذارم... میبینم صورتامو تو آینه، با لبی خسته میپرسم از خودم: این غریبه کی ئه؟ از من چی میخواد؟ اون به من یا من به اون خیره شدم؟ باورم نمیشه هر چی میبینم، چشامو یه لحظه رو هم میذارم، به خودم میگم که این صورتک ئه،...
-
طنز
جمعه 14 مردادماه سال 1384 20:33
سید ابراهیم نبوی یه روز یه آقای آژان رفت توی یه مغازه که یه صندوق بخره برای انتخابات. گفت یه صندوق بده. آقای مغازه دار به اون نگاه کرد و گفت: شما آژان هستی؟ گفت: بله، گفت: ما به آژان جماعت صندوق نمی فروشیم. آژان خیلی ناراحت شد و رفت بیرون. آقای آژان رفت و دو ماه بعد لباس آژانی اش رو درآورد و سردوشی هاش رو کند و یه کت...
-
خبر
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1384 11:09
قاضی مقدسی ترور شد ضارب ۲۵ ساله است گنجی آن لاین: بعد از ظهر امروز سه شنبه قاضی مسعود احمدی مقدس بعد از پایان کار خود و هنگام ترک محل کارش نبش خیابان دوازدهم احمد قصیر، مورد اصابت گلوله دو نفر موتور سوار که پیش از آن در محل وقوع قتل کمین کرده بودند قرار گرفت و ضاربان پس از کشتن وی به سرعت متواری شدند. به گزارش...
-
طنز
دوشنبه 10 مردادماه سال 1384 10:52
روزی، وقتی هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه کردن بود یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت. " آیا این تبر توست؟" هیزم شکن جواب داد: " نه. " فرشته دوباره به زیر آب رفت و این...
-
سیاسی
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1384 10:00
اکبر گنجی: "آقای خامنه ای باید برود" اکبر گنجی، روزنامه نگار زندانی که هم اکنون در اعتصاب غذا به سر می برد، خواستار برکناری آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، از قدرت شده است. آقای گنجی در نامه ای به آیت الله حسینعلی منتظری، از روحانیون بلند پایه ناراضی در ایران، که در روز جمعه (31/4/84) نوشته شده، گفته است که...
-
گزارش پلیکان
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1384 23:04
سلام امروز با برو بچه های کلاس زبان رفتیم درکه.یکی از به یاد ماندنی ترین روزهای زندگی من امروز بود . با دوستهای جدیدی آشنا شدم که به همگی اونهارو به لیست بهترین دوستهام اضافه کردم .بجز کاظم و توحید که از دوستای قدیمی هستن با دکتر، سحر، یوسف، ساسان و کلی آدمهای تووووپ دیگه آشنا شدم . از ویژگیهای جالب این تریپ که برای...
-
مادر من
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1384 19:40
مادر زیبایی، همه اقتدارش را ازتووام دارد. توشکوه وشیدایی وشکوفایی را زندگی کرده ای ونام بلندت درنجابتِ وجود، جاری است. ای قصیده رنج، ای گنجینه اشک،ای بی رشک، ای بلندآشیانه ترین عنقای عشق،ای شرافت مجسم، ای اراده روینده، ای باغبان بوستان های ِ شعر، ای پروراننده شاعرانه ترین خطابه های ِ عاطفه ، ای لالایی سرای ِگوشه های...
-
شعر
یکشنبه 2 مردادماه سال 1384 11:25
عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم ، همان یک لحظه اول ، که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ، جهان را با همه زیبائی و زشتی به روی یکدگر ویرانه میکردم. عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم ، که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه رنگین ، زمین و آسمان را ، واژگون مستانه می کردم. عجب صبری خدا دارد !...